پنجشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۵

Amour

دو شب پیش که فیلم An Act of Reprisal (یک عمل تلافی جویانه) رو داشتم می دیدم، مثل همیشه که "این موضوعات کاملاً اتفاقی زندگی هستند که منو بیشتر از موضوعات برنامه ریزی شده درگیر خودشون می کنن"، یه چیزی ته ذهنم گیر کرد.
یه چیزی تو این تصاویر سیاه و سفید بود که رهام نمی کرد. برای همین دیروز عصر نشستم و فیلم رو دوباره و دوباره تماشا کردم. 
انتهای فیلم که فریمن و دختر جوان کشته می شن، جمله ای هست که کشیش یونانی رو به خدا می گه که به نظرم پاسخش از رازهای کشف نشده این دنیاست و برای همیشه هم خواهد بود.
 تو این دنیای شلوغ  و درهم و برهم، انگار، همیشه همه پرسش های ما آدما پاسخ قانع کننده ای ندارن؛ و اگر هم دارن، اون پاسخ هایی نیستن که ما انتظار داریم بشنویم.

کشیش بالای سر فریمن می شینه و رو به خدا میگه:
It is amour. It is. Why my God? Why?
این عشقه... عشقه... چرا خدای من؟ چرا؟

پ ن.: 
1)
شاید بی ربط باشه اما یاد اون صحنه معروف از کرخه تا راین افتادم که سعید رو به خدا اعتراض می کنه.
2)
عشق های از دست رفته انگار تم همیشگی داستان زندگی آدم ها بوده. اما نكته جالب اینجاست كه هنوز هم وقتي كسي عاشق ميشه، هيچ كس نمياد بگه، خوب عاشق شده، آخر و عاقبت اين عشق معلومه. هنوز هم – هنوز هم - در مواجهه با عشق، اميدواريم.