چهارشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۵

4 تا بچه های طبقه بالا رو جمع کردم بردم پیش 4 تا بچه های طبقه پایین.
اوتیماتوم دادم از این به بعد هر چی از در و دیوار  بشنوم رو در رو می کنم.
در حد جلسه اضطراری 
در حد کارکنان
مرگ یه بار شیون هم یه بار

پ ن.: 
با منشی دفتر هم جلوی بقیه صحبت کردم. فعلاً ظاهراً دلخوری رفع شده.
پسرا دلخورن، خیلی از شفاف حرف زدن خوششون نمیاد.
دخترا استقبال کردن
فکر می کنم، این کار اگر یک حُسن داشته باشه، اینه که دیگه کسی جلوی من از کسی بد نمی گه منم چنین جراتی نمی کنم.