جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۹۵

تیله بازی

تو سهروردی منتظر تاکسی بودم، که دربست بگیرم بیام خونه، یه پسر ۲۴-۲۳ ساله موتور سوار وایساد کنارم. گفت: جنس بخوای دارم ها

فکر کردم اشتباه شنیدم، رفتم چندمتر پایین‌تر یکی دیگه اومد جلو گفت: جنس خوب دارماااا، دراگ مراگ همه چی، مشتری شی ارزون بهت فاز میدم... 

دهنم وا مونده بود. 
اینکه به کجای قیافه‌ من با مانتو- شلوار و مقنعه و یه بغل کاغذ و زونکن و صورتجلسه می‌خوره مصرف کننده‌ باشم رو نمی‌دونم، اما حالم بد شد. زمان و مکانم قاطی شد یهو. 

کجا داریم می‌ریم ما؟؟؟ 
داشتم مثل کسایی که در مظان اتهام قرار گرفتن، تند-تند به خودم می گفتم: من روزی ۷-۸ ساعت سرکارم...نه قراری با کسی دارم نه دغدغه ای... همه دلخوشیم کارمه... ۲۳-۲۴ سالگی من پر بود از کتاب و داستان و شعر... این پسرا چی دیده بودن تو من؟؟؟ 

اومدم خونه... ولو شده بودم رو مبل... تلویزیون داشت اون بغل زق زق می کرد. اما حواسم جاي ديگه بود.

این‌روزها كه سطح دغدغه آقایون جوراب ساپورت زنا تو خیابون و مانتوهاي باز و بسته و رنگ ناخن دختراست و عکس زن و دختر مردم رو دست به دست که نه، چشم به چشم میکنن و به سمع و نظر عموم هم می رسونن؛ به هر بهانه اي پاي مردمو وا مي كنن به ساختمون وزرا؛ خانم هاي حافظ فرهنگشون دارن شب و روز وظیفه پرورشی و عاطفی و زایشی ما رو یاد آور میشن و آمار مي دن و بهمون هشدار مي دن كه زود باشين كه ترشيدين و بريد زن دوم و سوم بشين اشكالي نداره كه؛ 

درست همين روزا، معلومه كه اعتیاد و جووناي بيكار كنار خيابون تیله بازیه...