چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۵

گفت و گو

سحوري:دلم براي قصه هاي شبانه ات تنگ شده است
نخند!!!
هميشه دنيا كه نبايد شهرزاد قصه بگويد

زير آوار نقاب:باد به پرچم "وفا می وزد!
کشتی می رود
چمدان می رود
من می پرَم و فرو می روم...

سحوري:طوفاني است هوا
و دريا موجي هم اگر دارد،
به زورآزمايي صخره است.
و باران ديگر طعم آن روزها را ندارد.
ديگر نمي دانم باد در دانه هاي باران مي پيچد يا كه آسمان به دنبال راهي براي خالي شدن است.

زير آوار نقاب:آسمان خالی است که می گرید؛
بزرگی بغض آسمان را
به وسعت ابرها نبین!
فقدان ِ پرنده را دریاب:
جایش به اندازه‌ی کهکشان خالیست...