دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۵

هميشه متنفر بودم از كسي كه بحث تهروني- شهرستوني رو مي كشيد وسط.
هنوز هم هستم
اما ديگه امروز نشد، خودمو جمع كنم و از كوره در رفتم.
يه ربع وقت داشتم تا جماعت مديرا برن واسه جلسه وزارت نفت؛ داشتم آمار صادرات خودمونو از سال ٩١ تا ٩٤ چك مي كردم كه يهو اين افتضاح اتفاق افتاد:
دختره پررو برگشته تو اون شلوغي مي گه: شما خير سرتون بچه تهرونيد؟؟؟ يعني يه خياط نمي شناسيد كه بشه رفت پيشش كارشم خوب باشه؟؟؟ هر جا مي ريم فقط بلديد گوش ببُريداااا.
گفتم: الان اين كه گفتي، يعني فحش دادي؟؟؟ بچه تهرون؟؟؟
خودشو جمع كرد و گفت: نه شوخي كردم بابا. خياط نمي شناسي نزديك باشه، ارزونم بگيره واسه مهموني مانتو بدوزه.
گفتم: كار خوب مي خواي پولشم بده. الان آماده هم بخواي مانتو بخري، زير ٨٠ تومن ساده اش نيست، زير ٣٠٠-٤٠٠ تومن هم واسه مهمونيش نيست. 
گفت: نه خب خيلي گرونه ٣٠٠-٤٠٠ تومن. ١٢٠ تومن پول پارچه ام شده، ديگه نمي خوام با دوختش بيشتر از ٢٠٠ تومن بشه. 
تو دهنم اومد بهش بگم تو كه بلدي دو تا سيب و خيار واسه رئيست پوست بگيري، پول گوشي اپلت در بياد؛ اينكه فقط يه مانتوئه. واسه تو كه كاري نداره.
به خودم گفتم، دنبال شر نگرد الاغ. نه تو رو تو گور اون ميذارن نه اونو تو گور تو.
با اين حال به خودم كه اومدم، ديگه اين آخري  از دهنم در رفته بود🙄
بهش گفتم: تو تهرون از اين خبرا نيست. شايد تو شهر شما باشه.

پ ن.: 
اين روزا خيلي بد شدم. اعصاب ندارم... تحمل هم ندارم. كوچكترين چيزي باعث ميشه بپيچم به پر اينا. خيلي بد و تند جوابشونو مي دم.
واقعاً نمي فهمم اين جماعت مدير چه اصراري دارن پولشونو بريزن تو جيب موجوداتي كه هيچ انگيزه اي واسه كار كردن ندارن، جز وقت گذروندن و تو خونه نموندن. 
من هم دخترم هم بچه تهرون، بدم هم نمياد مسافرت برم، تفريح كنم، كفش و كيف و لباس خوب بپوشم( كما اينكه همه اينا رو هم انجام مي دم) اما وقتي مي بينم تو همين دفتر خودمون كسي هست كه لب مرزه و از سر يه اتفاق زندگيشو از زير صفر شروع كرده، كمترين كاري كه مي تونم بكنم اينه كه سعي كنم، حداقل جلوي اون آدم باشم.
آدم بودن ربطي به تهروني- شهرستوني بودن نداره.