جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۵

سرنوشت

ديگر درون روياهايت غرق نمي شوم؛
پنداري جادوي ثانيه هايت بي اثر شده اند،
و تو 
در تصويرها محصور شده اي.

من غمگينم براي فهم اين همه "نه" شدن؛
"نه"، از آن هنگام كه تو راه خودت را رفته اي و ردپايت جا مانده است؛
"نه"، از آن  دمي كه نگاه تو را و لبخندت را ديده ام و آهنگ صدايت برايم مانده است؛
"نه"، از لحظه اي كه تو را شناختم و مرا هنوز نديده اي؛
و "نه" به گاهي كه به جاي تو جبر اين همه فاصله را باور كرده ام.
اين همه گرفتاري، 
تنها به سعي "نه" شدن و از سر سرنوشت؟؟؟

ديگر درون روياهايم غرق نمي شوم؛
تماشايشان كه مي كنم، تو را مي بينم كه به من تعلق نداري.