سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۵

اين داستان تكراري است
حق با توست
اين عشق ...
بارها در خود تكرار شده است؛
بارها؛
از اول به آخر رفته و باز برگشته.
و باز تكرار، تكرار، تكرار
...
با اين تفاوت كه هربار در تو رويشي دوباره است.
...
اين برق نگاهي كه از عمق چشم هاي تو
دلت را ربوده است،
و هر بار كه به تو نگاه مي كند
زيباتر مي شوي...

عشق همين است
چه تعريف ديگري مي تواني براي آن داشته باشي؟؟؟

اما 
يادت باشد
داستان عشق هيچ برنده اي ندارد
ابتدا مثل داستان هاي هزار و يك شب 
محصورت مي كند در بند واژگان شهرزاد
بعد آن گاهي كه تو شيفته اي 
از خاطر مي بري
حكم چه بود و از آنِ كه بود؛

در اين عشق بازي
روزی 
سرانجام
فرا می رسد 
که برگ برنده ات دل می شود.
و دیگر تو حاکم نیستی.