چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۵

يه آب سرد كن داريم تو شركت بس كه سوار وانتش كردن، بردنش نمايشگاه و برش گردوندن، قسمت آب جوشش به چكه افتاده بود. آخر سرم چند روز پيش بروسلي كه با حرص داشت زمينو تي مي زد، از پشت خورد بهش و با تمام جزئياتش پخش زمينش كرد و استاد شد.
مهندسمون روز بعد نمايشگاه نشست كنارش و يه دستي بهش كشيد، حالا جوري شده كه قسمت آب سردش چيك چيك آب ميده.

داشتم نتيجه اين عمليات مهندسي مشترك رو واسه مامانم تعريف مي كردم، مي خنديد بهم. بهش گفتم: فكر نكن فقط تو يه دونه از اين مهندسا تو خونه داري؛ بعضيا سنشون به هفتاد كه مي رسه، مهندس درونشون وادارشون مي كنه يه پيچ گوشتي بگيرن دستشون و بقيه رو از خدماتشون بهره مند كنن؛ مجبورن، مي فهمي؟؟؟ مجبورررر.

😁🤐