چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۵

دارم فکر می کنم، بدبختی بزرگ من این روزها اینه که رئیس محترم هیات مدیره از من خوشش میاد.
باید جرات کنم بهش بگم، چند می گیری بی خیال من یکی بشی.

پ ن.:
باز امروز پا شد اومد یه دور همه رو شست.
بعدم گفت دفعه آخره نامه اینجوری می ذارید جلوی من.
به منم گفت براشون کلاس بذار چطور نامه بنویسن.
خدایا خواب منو خودت تعبیر کن، خلاص
آمین
:/