پنجشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۵

کباب تابه ای

مامان خانم داره کباب تابه ای درست می کنه. یواشکی می رم سروقتش.
عین گربه شرک دارم نگاش می کنم. در یک فرصت طلایی یه ناخنک اساسی به گوشت و پیاز آماده اش می زنم.
بی انصافی نمی کنه، قایم می زنه رو دستم.
با حرص می گه: نخور گوشت خام
می گم: خوشمزه اس خو.
می گه: کرمک می شی بچه.
می گم: عوضش عمه ام ذوق مرگ میشه من بهش رفتم نه؟
می گه: آره واقعاً
می گم: خداییش من هیچیم شبیه شماها نیست؟؟؟
می گه: نه اصلاً
می گم: هیچی ِ هیچی؟
می گه: نه
می گم: خب خوشحال باش؛ چیه این مایه آبروریزی ... خوبه که به شما نرفته
می گه: چی کار کنیم دیگه؟؟؟ باید بسوزیم و بسازیم.

پ ن.:
- می میرم براش با این سطح صداقتش.
- من که غذاخور نیستم اما ناخنک زدن رو دوست می دارم.
:D