مامان خانم داره کباب تابه ای درست می کنه. یواشکی می رم سروقتش.
عین گربه شرک دارم نگاش می کنم. در یک فرصت طلایی یه ناخنک اساسی به گوشت و پیاز آماده اش می زنم.
بی انصافی نمی کنه، قایم می زنه رو دستم.
با حرص می گه: نخور گوشت خام
می گم: خوشمزه اس خو.
می گه: کرمک می شی بچه.
می گم: عوضش عمه ام ذوق مرگ میشه من بهش رفتم نه؟
می گه: آره واقعاً
می گم: خداییش من هیچیم شبیه شماها نیست؟؟؟
می گه: نه اصلاً
می گم: هیچی ِ هیچی؟
می گه: نه
می گم: خب خوشحال باش؛ چیه این مایه آبروریزی ... خوبه که به شما نرفته
می گه: چی کار کنیم دیگه؟؟؟ باید بسوزیم و بسازیم.
پ ن.:
- می میرم براش با این سطح صداقتش.
- من که غذاخور نیستم اما ناخنک زدن رو دوست می دارم.
:D
عین گربه شرک دارم نگاش می کنم. در یک فرصت طلایی یه ناخنک اساسی به گوشت و پیاز آماده اش می زنم.
بی انصافی نمی کنه، قایم می زنه رو دستم.
با حرص می گه: نخور گوشت خام
می گم: خوشمزه اس خو.
می گه: کرمک می شی بچه.
می گم: عوضش عمه ام ذوق مرگ میشه من بهش رفتم نه؟
می گه: آره واقعاً
می گم: خداییش من هیچیم شبیه شماها نیست؟؟؟
می گه: نه اصلاً
می گم: هیچی ِ هیچی؟
می گه: نه
می گم: خب خوشحال باش؛ چیه این مایه آبروریزی ... خوبه که به شما نرفته
می گه: چی کار کنیم دیگه؟؟؟ باید بسوزیم و بسازیم.
پ ن.:
- می میرم براش با این سطح صداقتش.
- من که غذاخور نیستم اما ناخنک زدن رو دوست می دارم.
:D