جمعه، دی ۱۸، ۱۳۹۴

خود درگيري

بعضي وقتا يه چيزهايي رو كه مي شنوم يا مي بينم، ياد ديالوگ باحال خسرو شكيبائي تو "دلشكسته" مي افتم كه مي گفت:

"اینا اصلاً خودگیری دارن. خودشون خودشونو می گیرن، بعد خودشون ریش گرو می ذارن، خودشونو ول می کنن..."

جالبه اين بعضيا (عموميت داره تو همه اقشار جامعه ما) گاهي اين وسط-مسطا از خودشونم مايه نمي ذارن... يكي رو كه نه سر پيازه نه ته پياز گير ميارن... حرفاشونو از زبون اون به هم مي گن.

اين روزا خيلي به اين موضوع فكر مي كنم كه حجم زيادي از از ادبيات ما ادبيات غير مستقيمه.
كمتر تو كتاب ها و نوشته ها گفت و شنود مي بينيم.
انگار از هزار سال پيش تا حالا ما حساسيت خونمون انقدر بالا بوده كه كسي جرات نمي كرده حرفشو رو در رو بگه، مبادا به گوشه قباي كسي يا كساني بر بخوره. اينجا بوده كه تمثيل و ايجاز و مجاز و كنايه و هجو و هزل و... رو اختراع كردن كه غمباد نگيرن و حرفاشونو بالاخره بگن يه جوري؛

پ ن.:
١)
لابد اون موقع علما يه فكري هم براي كج فهمي و بدفهمي و تفسير حرفاشون با اين همه قر و قنبيل ادبي (همون صنايع ادبي) كرده بودن
٢)
با اين همه تفاسير جبراًً ما گناهي نداريم؛ اينجوري شديم خو😕