پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۴

خواب سگي

دم سحر بود و همه جا ساكت؛
تو خواب و بيداري داشتم، فكر مي كردم، چيزي كه ديدم چي بود كه انقدر تصوير واضحي داشت و يادم مونده؟؟؟
خواب هاي من معمولاً تصوير واضح و رنگي دارن حتي بو و طعم اما بدون صدا؛ و معمولاً اگر صحبتي توي اون ها اتفاق بيفته، متوجه مي شم، اما صدا نداره. و معمولاً بايد بعد از بيداري براي خودم مرورش كنم، وگرنه جز يك سايه چيزي ازش يادم نمي مونه.

اما خواب امروزم شبيه يك تمثيل يا يك انيميشن كوتاه بود؛

جايي شبيه ديواره ها و پله هاي سنگي پارك ساعي بود... آب نما داشت... پاييز بود...
كمي دورتر از صحنه ايستاده بودم و به جلو نگاه مي كردم. خودم اما توي كادر نبودم.
ديدم سگ سفيد و پر مويي اومد نزديك آب نما شد، بعد كمي آب خورد، يك دفعه آب توي دهنش رو تف كرد به ديوار سنگي جلويي.

تصوير كات شد به زمان ديگه ...
همون مكان... همون آب نما و ديواره سنگي ...همون زاويه ديد من ... شايد هم يه پاييز ديگه...
اما اون سگ نبود...

كمي بعد سه تا سگ خاكستري از همون نژاد رو ديدم كه اومدن كنار آب نما... آب خوردن... بعد سه تايي با هم آب توي دهانشونو تف كردن به ديوار...

تو خواب تعجب كرده بودم از مراسمي كه مي ديدم... دقيقاً همينم به خودم گفتم... انگار اون سه تا سگ دنباله روي سگ اول شده بودن ...

از خواب كه بيدار شدم هوا هنوز روشن نشده بود... اما اين تصويرها به وضوح يادم بود.