دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۹۴

بادی لنگویچ

امروز یکی از مدیرا اول صبحی یا دلش برامون تنگ شده بود یا واسه کاری اومده بود، همونطور که تو لابی* وایستاده بود یه نگاهی به ماها انداخت (اتفاقاً امروز همه آروم سرجاهامون نشسته بودیم و داشتیم گزارشامونو واسه جلسه هیات مدیره فردا آماده می کردیم)
بعد تو همون سکوتمون به دخترا اشاره کرد: چه خبر بچه ها؟؟؟
سرامونو که بالا آوردیم**، دیدیم بعله ... چه پانتومیمی!!!
داشت بی صدا می گفت: عروسی مروسی ای چیزی؟؟؟ هیچی ی ی ی (حیف که نمیشه بادی لنگویچش رو نوشت :D ) سرش رو با تاسف تکون داد گفت: چه اوضاعی شده!!! خیلی اوضاع نفت خرابه ...
همه دخترا با هم گفتن: خیلی ی ی ی ی
بعدم که داشت می رفت، بلند گفت، امیدوارم اوضاع خوب بشه. نفتو می گم.

:D

پ ن.:
آمین!!! ما که بخیل نیستیم.
دیدیم الان که وقت استجابته، چند تا دعای دیگه رو هم اون وسط مسطا بپچپونیم، شاید بگیره.

*مدل میزاهامون و دکورمون با مد روز دنیا "اوپن-لابیرنتی" دیزاین شده، لذا همه همه رو می بینن.
**موقعیت میز من البته بسیار سوق الجیشیه و به جاهایی که باید، دید داره.