چهارشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۴

تسلیت میگم... یاد و خاطره اش همیشه سبز باشه...غم آخرت باشه...خدا به شما صبر بده... یادش گرامی... روحش شاد...

چقدر این جملات بی رحمند و هضم نشدنی.
نمی دونم همه دنیا اینجوریه یا فقط اینجاست که آدم دوست داره یا این اتفاق نیفته یا اگه افتاد این بساط زودتر تموم بشه.
نمی دونم؛ شاید من نمی فهمم و درکی از چرایی و چیستی این داستان ندارم.
اما می دونم وقتی کسیو عمیقاً دوست داری (یک جور خاص که ممکن نیست در مورد شخص دیگه ای و در موقعیت دیگه ای اتفاق بیفته) و از دستش می دی و مردم به خاطر این اتفاق میان یا بهت تسلیت می گن، یا انقدر محبت آمیز و حمایت کننده ( ... و نمی دونم چی) نگاهت می کنند، آروم که نمی گیری، هیچ، بیشتر از هر موقع دیگه دچار حسرت می شی...
بعد یهو یادت میاد که یه شبی تو اوج بی تابی برات نوشته بود:

من دوست دارم خره
بفهم
تو خودِ خودِ نفسه منی نه بهانهِ نفس کشیدنم...
من عجیب دعای تو رو
بهتره بگم درد دل کردنت با خدا رو قبول دارم
دعا کن شرایط اونطور که دوست داریم پیش بره...


و تو نمی تونی و نمی خوای باور کنی که 40 روز شد که صداشو نشنیدی