وقتي كه تو آمدي مهر بود.
يادت هست
نيمه شبي گفتي: مهر آمده، محبوبم؛
باشد كه تو با من از سَرِ مهر درآيي...
يادت هست از من پرسيدي: "تو گريه مي كني اصلاً؟"
گفتم: گاهي، به من نمي آيد؟
گفتي: نه
عزيزترينم
كار اين دنيا را ببين
حالا
هزار هزار سال گريه هم آرامم نمي كند
دل بسته ام به پاييز
شايد
دوباره
با من بر سَرِ مهر آيي