یکشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۲

بعد از سالها كه سكوت مي كني و راه خودت را مي روي،‌ درد بزرگي است كه به خاطر دلت مجبور به اثبات هر آنچه بشوي كه هستي و نيستي
فكر مي كنم
مشكل اين روزهاي ما اين است كه
گوش شنوايي نيستيم
جاي همديگر فكر مي كنيم
جاي همديگر حكم مي كنيم
جاي همديگر تصميم مي گيريم
جاي همديگر ...
نسل بدبختي هستيم كه زورمان به تقدير و سرنوشتمان نمي رسد و عرضه ي تغييرش را نداريم و از هم انتقام مي گيريم.

به قول عليرضا روشن
در ِ قفس را باز بگذار
پرنده
اگر به تو عاشق باشد

بر شانه‌هايت مي‌نشيند!