جمعه، تیر ۰۵، ۱۳۸۸

كاغذ ديواري

در يك بازي، زماني مي توني مطمئن باشي كه برنده هستي كه به حريفت بقبولوني كه از تو قويتره .
من وقتي داشتم اين جملات رو مي نوشتم ساعت ها به آنچه كه از ذهنم گذشته بود فكر كردم؛ به درستي وغلطيش وبه بدي و خوبيش؛ در اين چند سالي كه از عمرم گذشته يك چيزو خوب فهميدم... اين كه هدف از زندگي تعليم است و تفريح و بازي ها بهترين وسيله براي تعليم و تفريحند. تجربه هاي گذشته ام به من آموخته كه تنها زماني وارد بازي بشم كه مطمئن هستم، برنده ميشم؛ و همين تفكر هم باعث شده كه اصلاً آدم محتاط يا به قول بعضي ها بدبيني بار بيام . جايي از ولتر خوندم كه گفته بود: درباره انسان ها از روي سوالاتي كه مي پرسند قضاوت كن و نه پاسخ هايي كه مي دن . به نظر من بهترين مترجم كسي است كه سكوت ديگران رو ترجمه كنه نه كلامشون رو.
ادم ها هميشه با سكوتشون چيزهايي رو مي گن كه در درونشون مي گذره و كلامشون در اكثر مواقع اگر اغشته با احساساتشون باشه، مثل كاغذ ديواري روي ديوار مي مونه. روي ديوار رو مي پوشونه ولي همه مي دونن كه فقط يه كاغذ ديواريه.
چقدر عالي مي شه كه يا خودمون اين كاغذ ديواري رو از روي خودمون برداريم يا بدون اينكه مجبور به برداشتنش از روي ديگران بشيم، مترجم خوبي بشيم. اونوقت شايد، البته شايد، اين همه انرژي اي رو كه صرف بازي انتقال افكار و پنهان كردن احساساتمون مي كنيم صرف لذت بردن از هم و بودن با هم بودن بكنيم، بدون اين بازي هايي كه اغلب جاي لذت هامون رو گرفته.