پنجشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۷

یه یارو هست تو تشکیلات ما اعتقاد عجیبی به تجمیع سینرژی های محیطی و هدایتوشون در جهت حساب بانکی خودش داره.
آخ آخ ... یعنی کیلو - کیلو نامه می فرسته دفتر ما ... یعنی روزی نیست که من کارتابلمو باز نکنم و چشمم به قیافه این نیفته.

فقط همین امروز 7 تا نامه نوشته و گذاشته تو یه پاکت و به دفترش گفته حتماً برسه دست من. از اونطرف ساعت 3 زنگ زده دفتر و گفته من دارم میام ، غذامو آماده کنین ... دو تا از همون همیشگی (به جان مامانم این یکی عین جمله شه همیشه) بعد با خودش برداشته 4 نفر دیگه رو هم آورده تو یه جلسه 4 نفره...

خلاصه که
من کفری و کلافه از نامه ها
منشی از خرده فرمایش هاش
بروسلی از کثافت کاری های ضمن غذاخوردنش

آخر وقت حدود 7 بود رفتم بالا کارتمو بزنم، دیدم وایستاده تو راهرو منتظر اسنپ (حالا کی جلسه داشته 4 تا 6)
تلفنش که تموم شد، اومد، سمت من . گفت: نامه ها رو گرفتی؟؟؟ فردا کاراشو بکن رد بشه بره؛ صنف تو فشاره
(خوش به حال صنف که تو به فکرشونی!!!)
یعنی کارد می زد، خونم در نمیومد. 

دو - سه ماهه داریم رو آمار کار می کنیم و امروز دادیم نسخه هاشو تکثیر کنه که بتونیم وقتی با مدیرای دولتی مذاکره می کنیم، به استناد اون آمار باشه. اونوقت این برداشته یه مشت مدرک و سند بی صاحاب رو به هم بافته و انتظار داره بی بررسی و کارشناسی بزنیم رو سربرگ و بره.

الان که داشتم نامه هاشو می خوندم، به این فکر می کردم، اینکه اوضاعمون اینقدر هردمبیل - هردم کلنگه فقط مال اینه که یه مشت داغون متوهم نشستن سر پست هایی که تفاوتشون با امثال ماها که داریم براشون کار می کنیم، در اینه که همیشه و در هر قدمی که بر می داریم، تردید داریم. 
اما اعتماد به نفس اینا دقیقاً چسبیده به سقف.
:/

پ ن.:
یه کیسه گرفتم جلوی دهنم و دارم از توش نفس می کشم ... چه می دونم؟؟؟ شایدم دارم توش فوت می کنم