امروز داشتم از صبح فكر مي كردم:
" چرا من از مديريت خوشم نمياد؟؟؟"
بعد اين جواب رو به خودم دادم:
"من از بايد و نبايد كردن واسه ديگران خوشم نمياد"
ايده ال گرايي من در واقع گند زده به علم مديريت چون ته ذهنم دارم دائم تكرار مي كنم، هر كسي به اتكاي قدرت تشخيص و مهارت هاش، شرح وظايف و بايد ونبايدهاشو تشخيص مي ده.
به خودم ميگم، وقتي تو وارد اين حيطه از شخصيت آدم ها مي شي، كمترين اتفاقي كه برات ميفته اينه كه از درون تغيير مي كني. تبديل مي شي به كسي كه گوش شنوا نداره و فقط حد و مرز و چارچوب تعيين مي كنه، شجاعت شنيدن انتقاد و زير سوال رفتن رو نداره و در مواجهه با مخالفت خشمگين ميشه.