پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۶

ترجيح مي دم ماستمو بخورم


تو شلوغي ديروز ديدم داخليم داره زنگ مي خوره. اومده بودم پايين كه مهرمو بردارم ببرم بالا. گوشيو برداشتم؛ منشي گفت دكتر مي خواد باهات حرف بزنه. تو دلم گفتم، اوه اوه خدا به خير كنه. سلام و احوال پرسي... پرسيد: الان پاييني يا بالا؟ مهندس پيشته؟؟؟

گفتم: الان پايينم داشتم جلسه شما رو هماهنگ مي كردم با گمرك

گفت: خب باشه؛ يه كار ديگه باهات داشتم. ببين (و) مي خواد نامزد هيات مديره بشه؛ اون موقعي كه اونجا بود، چطور عمل مي كرد كه ما الان ازش حمايت كنيم؟

گفتم: تو دو سال و نيمي كه اينجا بود من كمترين ارتباط كاري مستقيم رو حتي نسبت به دخترا باهاش داشتم. با اين حال چون مدير دولتي و امنيتي بود، اون ديد و حفاظت اطلاعات رو با خودش آورده بود تو بخش خصوصي. هر چند كه من تا يه حد اين حساسيت رو مي پسندم.

گفت: به نظرت ارزش حمايت داره؟؟؟ از نظر اساسنامه اشكالي به فعاليتش وارد نيست؟

گفتم: هيات مديره با عضويت شركتش موافقت كرده اما از نظر من چون صادركننده نيست نبايد ميومد تو اتحاديه ما. هرچند كه كارش مرتبط با اين حوزه است. ولي ايراد اساسنامه اي هم نداره. هر شركتي از هر موقعي كه عضو بشه، حق راي داره.


پ ن.:

١)

وقتي رابطه هاشون رو به ضابطه هاشون ترجيح مي دن، نتيجه اين ميشه كه دنبال ماله قانوني مي گردن واسه صاف كردنش.

٢)

من چه جراتي كردم اينا رو به زبون بيارم؟؟؟

🤐😶