سه‌شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۹۶

از مصائب بي خواهري

هر روز كه از سنم مي گذره، بيشتر به اين نتيجه مي رسم يكي از دلايل خنگي اشتماعي من نداشتن خواهره


مامان خانم و خاله خانم ده دقيقه در روز با هم چاق سلامتي مي كنن؛ ولي مسلمان نشنود كافر نبيناد طور...


يعني در طول روز هر دو فكر مي كنن، هرچي ضرب المثل و شعر و گلايه (مامان خانم از من و خاله خانم از دخترش) دارن، جمع مي كنن، درست تو ساعتي كه هر دو بي دفاعيم و از لاك حاضرجوابي و دفاعي در اومديم، در قالب مكالمه هاي روزانه و متلك تحويلمون مي دن. و البته اين بخش جدا از خبرهاي موجودات زنده و بعضاً مرده خانواده است. اون بخش كلاً يه داستان ديگه است.😑


يعني باوركنين اين دوتا اگه رفته بودن تو مسابقات شركت كرده بودن، الان مشتركاً قهرمان جهان بودن تو رشته پرتاب متلك.


دقت كردم الان جديداً با كد با هم حرف مي زنن. طوري كه به سختي مي فهم موضوع چيه و دارن متلك هاشونو رو به كجامون مي زنن.