پنجشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۶

رئيس هاي من در حال لابي كردن هستن واسه انتخابات هيات مديره. خشك و خالي نه كه... آبدار و رسيده...

داخلشون كه باشي وقت خالي اگر گير بياري بامشاد-طوري راه مي ري و زير لب فحششون ميدي؛ اما وقتي ازشون فاصله مي گيري...

تازه كلي سوژه دست اول پيدا مي كني واسه تعريف كردن و هار هار خنديدن.


ديروز كارد مي زدن بهم خونم درنميومد. طبق اساسنامه فقط بايد صادركننده ها بيان عضو ما بشن. بعد چند ماه پيش رئيس سابق رو كه الان مدير يه آزمايشگاه تخصصي فرآورده هاي نفتيه به زور آوردن كه تو بيا عضو ما بشو. هر چي ما گفتيم آقااااا ... اين صادركننده نيس، كارت بازرگاني نداره، كميسيون نداره كه بخواد تاييدش كنه، گوش ندادن. با بند پ آوردنش تو. حالا دم انتخابات ديدن اوضاع خطريه و طرف تمام برنامه هاشونو مي ريزه به هم، شوراي نگهبان اضطراري تشكيل دادن و به بهانه اينكه  كارت بازرگاني نداره رد صلاحيتش كردن و انداختنش بيرون.


شما فكر كنيد يه صبح تا ظهر داشتن نقشه مي كشيدن كه دليل قانوني پيدا كنن واسه ماست مالي  اين ماجرا، نامه شونو كه نوشتن و فرستادن واسه طرف، دسته جمعي پاشدن از اين ور شهر رفتن اون ور شهر دفتر يارو، واسه افطاري.