= من مثل اسگولا تمام اين چهارروز نمايشگاه رو يا بين دفتر و نمايشگاه در رفت و آمد بودم، يا ور دل شما نشسته بودم تو غرفه... اونم ته غرفه جايي كه ديد داشته باشه ولي ديده نشم. اونوخت تا يكي سراغمو مي گيره يا دو كلمه دارم باهاش حرف تخصصي مي زنم، چش همه چارتا ميشه... جلوي چشمتون اين همه داستان بود، صداي هيشكي در نميومد. من با اين اخلاق سگيم و با اين لباسايي كه عمداً سعي مي كنم، كمترين جذابيت رو داشته باشه، بايد به در و ديوار توضيح بدم كه طرف فاميلمه يا رفيقمه؟؟؟
- دختر جان، قضيه تو اينه كه تو خيلي سختگيري؛ اينا خيلي ولن. ديگه نذار اصطلاح مردونه شو بگم. خودت بفهم.
#از_دسته_حرفاي_مديريتي