و مامان خانم قهر فرمودن بالاخره؛🤧
چون من انقد اتو كردنو لفت دادم كه ديگه به تخم مرغ هاي پخته نرسيدم و هنوز رنگ نشده ان
اوه اوه ديگه معلومه تا اخر سال قراره چي بشه ديگه. 😖
پ ن.:
واقعاً يكي بياد به من بفهمونه خب حالا كه چي؟ اين همه دويديم كه چي بشه؟ حالا دوتا كار هم اون وسطش بمونه، قراره چي بشه بعدش؟
يعني نفهميد چطور با اون دو تا عصاي زير بغل بپره طرف جا ظرفي و ظرفا رو جمع كنه (اونم نه خالي خالي؛ بغض كرده)... نكنه يه وقت تا آخر سال ظرفا شلخته و كثيف راه بيفتن تو آشپزخونه.
بهش مي گم بيا يه كم دراز بكش؛ مي گه: نمي خوام. با عصاش مي زنه به در اتاق و مي ره بيرون.