شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۶

توجيهي براي سوپاپ پريدگي


من وقتايي كه استرس دارم يا دلشوره يا ذهنم درگير يه چيزيه، نه مي تونم چيزي بخورم نه مي تونم حرف بزنم.

اوليش خب يه جورايي خوبه: آدم  به ريزه خواري الكي نميفته و حرصشو سر خوراكي ها خالي نمي كنه و در نتيجه چاق هم نميشه.


اما دوميش واقعاً وحشتناكه؛ 

تحملش براي بقيه وحشتناكه.

طرف آدم اگه يك جانور موذي باشه، دستشو درست ميذاره رو همين جا و با كمي انگولك اون اتفاقي ميفته كه نبايد بيفته.


اين اواخر تو درگيري هايي كه سر همين سكوت كردن و جواب دادن هاي يك يا دوكلمه اي من و نهايتاً داد و بي داد طرف مقابل پيش اومد و آخرشم  به گريه كردن من ختم شد، چندباري از رئيسم شنيدم كه گفت: تا جايي كه مي دونم حق با توئه ازت حمايت مي كنم. اما چيزي كه نمي تونم تحمل كنم، اشك هاي توئه. بايد نشنيدن رو يادبگيري. سعي نكن خودتو يا چيزيو اثبات كني.


وقتي به اين جمله ها فكر مي كنم، ترس برم مي داره. چون از يه طرف خودمم همينطورم. وقتي كسي جلوم بغض مي كنه و به گريه ميفته، نمي تونم منطقي به داستان نگاه كنم و راه حل هاي مناسب رو بسازم. اما از طرفي وقتي كسي زور مي گه يا دو دوزه بازي مي كنه يا تملق بارم مي كنه و من دستشو مي خونم و بازيشو مي فهمم، دوست دارم درجا منفجرش كنم نه اينكه پامو بندازم رو پامو و لبخند تحويلش بدم.