شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۵

بهانه اي براي آدم بودن

دو سال پيش وقتي براي مراسم سومش رسيدم رفسنجان، همون اولش به خودم گفتم چشم ها و گوش هاتو ببند؛ الان وقت ديدن و شنيدن خيلي چيزا نيست.


دو سال گذشته اما از اون روزا يك چيز  به وضوح يادم مونده...

اينكه آدم هاي دور و نزديك ميومدن براي دلداري ولي بين حرفاشون به زبون خودشون يه چيز رو تكرار مي كردن؛

اينكه: "خدا رو شكر كه رابطتون رسمي نشد"

🤔

هر وقت اينو شنيدم نگاهشون كردم و از خودم پرسيدم، آيا رابطه شش ساله ما كه همه ازش خبر داشتن، با مرگش واقعاً جاي شكر كردن داره؟؟؟ اونم فقط چون رسمي نشده بود؟؟؟ اونم چون به واسطه اين عدم رسميت من به يك بيوه زن تبديل نشده بودم؟؟؟


حالا اين روزا وقتي مي بينم كه عكس دكتر و تازه عروسش رو همه جا پخش كردن و هيچ ابايي هم از اين كار ندارن، به اين فكر مي كنم، چه فرقي بين من و اون دختر هست؟

هيچكس به دل ما نگاه نكرد و نمي كنه... تو مغز اطرافيان ما همه چي ميگذره جز درك احساس آدمي كه عزيزي رو از دست داده.


#بهتره_كمي_آدم_باشيم