پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۵

گاهی ساده ترین چیزها تو این زندگی برای یه لحظه تو رو از همه نظم زندگیت جدا می کنه

طوری که صدا فرو ریختن خودتو می شنوی اما وایمیستی یه گوشه و نگاهش می کنی


داشتم یه گشتی تو فیدریدرم می زدم که یه سالی بود ولش کرده بودم به حال خودش. درست از موقعی که کامپیوترمو ارتقا دادم

بعد رفتم سراغ فیس بوکم ببنم یه سال پیش همین روز چه غلطی داشتم می کردم.


همینطوری صفحه محمد معتمدی رو بازکردم و گذاشتم پشت سر هم واسه خودش بخونه


بین اون همه دیلینگ - دیلینگ و آه ناله گوشم گیر کرد رو این دوتا جمله:



*تو چله هرسال من یه جای خالیه که پُر نمیشه*

*حافظ نگو تو فال من جدایی افتاده برا همیشه*



زندگی همونقد که می تونه شاد و معنی دار و قشنگ و کوتاه بگذره، به همون اندازه می تونه، مسخره و یهویی و بی دلیل و داغون طی بشه

نمی گم همه، اما هستیم یه تعدادی که هر روز از خواب بلند می شیم، کلی کار مسخره می کنیم، کلی حرف مسخره می زنیم، با بعضیا هم دست به یقه می شیم، سر یه قرون دو زار خرخره همو می جویم، به بعضیام محل سگ هم نمی ذاریم، آخر شب هم که می شه برای فرار کردن از فکر و خیال زودتر از بقیه کپه مرگمونو می ذاریم (البته اگه خوابی باشه) که صبح دوباره بلند بشیم و همه این کارا رو از دوباره تکرار کنیم...

که...

که فقط مشغول باشیم و فکرمون نره سراغ چیزی که نداریم، یا چیزی که دیگه نداریم.


https://www.facebook.com/MohamadMotamedi/videos/730440947103041/