دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۵

خاطره هاي منتظر

بار اولی که دیدمت از سر سرنوشت بود؛

باری که بوسیدمت...

باری كه خشمگین شدم...

باری که ترکم کردی...

باری که دوباره آمدی...

باری که دوباره خواستم و بخشیدم...

باری که  دوباره رفتی

بی خداحافظی و برای همیشه...

...

همه از سرسر نوشت بود.


حالا اگر خاطره ای را به یاد می آورم،

اگر هر جا رد پای دلم باشد، لبخند می زنم،

اگر نباشد حسرت می گریم.


این روزها بسیار به تو فکر می کنم؛

شاید برای اینکه خاطره هایم تمام چیزهایی هستند که از تو برایم باقی مانده اند؛

با این حال هنوز رد یک حسرت بزرگ بر دلم مانده است.

برای منی که با گریه هایت بسیارگریسته ام، حسرت همیشگی خنده هایت را گذاشته ای و کاری نمی شود کرد برای این زخم سرباز.


من هنوز هم منتظرم با آنکه می دانم، دیگر فرصتی برای بازگشت نداری.