سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۵

شب يلدا

ديروز وسط كلي كار و تركيدن توالت طبقه بالايي و شرشر آب وسط لابي دفتر و خريد واسه جلسه امروز و حقوق و بيمه و ماليات سر برج رئيسمون گيرداده بود واسه شب يلدا براي بچه ها هديه بخريم😶

هي مي گفت خب نظرتو بگو!!!

هي مي گفتم چقد مي خواين هزينه كنين؟

هي مي گفت حالا تو بگو!!!

آخرش گفتم من تا در جيبم بسته باشه، نظرم نمياد🤐

مشورت با بچه هاي دفتر هم كه معلومه نتيجه اش چي بود؛ هركي يه سازي مي زد


در نهايت رئيس جان گفت نظرت چيه نفري پنج كيلو انار بگيريم؟؟؟😑


تو دلم گفتم من تو عمرم تا حالا يه دونه انار دستم نگرفتم كه بعدش مجبور نشم برم نوچي دستامو بشورم. پنج كيلو انار رو كجاي دلم بذارم؟؟؟ به من باشه، همينطوري كيسه انارها گوشه اتاق مي مونه تا شايد به جاي گل خشك بشه زد به ديواري - جايي


قرار شد فكر كنم، تا امروز ببينيم اصولاً كدوم نوع خاك مناسب تره واسه اين موقع ها


خلاصه اينكه از شب يلدا واسه ما فقط دردسراش مونده