سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۵

ديشب داشتم از روي متن دستنويسش طرح دو تا پروپوزال رو براش در مي آوردم؛ خودم بدون اينكه بهم بگه، بهش پيشنهاد دادم، اينكارو براش بكنم. 

اين روزا كه درگير مامان و بيمارستانه، مي دونم كه وقت زيادي نداره واسه اين جور كارا. اما موقعيت حساس كاريشو بيشتر از خودش درك مي كنم. موقعيتي كه ممكنه تو بيست سال آينده اش تاثير بذاره.

بهش گفتم كه پروپوزالتو من مي نويسم. فقط دستنويس بده بهم. عكس بگير بفرست تو تلگرامم.

كارم كه تموم شد براش فرستادم كه ببينه و اصلاحش كنه. 
راستش خيلي هم وقتمو نگرفت. خوب بلدم با واژه ها و عبارت ها بازي كنم و از توش داستان مختصر و مفيدشونو بكشم بيرون.

داشتم فايل دوم رو مي فرستادم براش كه ديدم نوشت:
*راستی نظرت رو نسبت بهم بگو*

خودمو به نشنيدن زدم. دوباره نوشت:
می گم نظرتو بگو. 
نوشتم: نظر چي؟ طرحت خوبه ديگه
نوشت: یعنی طوری هست که دکتر قانع بشه؟
نوشتم: ممكنه ازت بخواد كه جزئيات كار و بدي؛ اونوقت بايد توضيحاتتو كامل كني؛ به نظرم واسه هر موضوع همين يه صفحه رو بده. ببينيم چي ميگه. بهش بگو انتخاب كنه بعد طرح كامل رو ظرف يك يا دوهفته مي دي.

(چرت و پرت بود حرفم؛ در واقع از زير درخواستش در رفتم كه حرفمون كشيده نشه به تحليل هاي شخصيتي. فاصله بايد حفظ بشه، مخصوصاً تو رابطه هاي همكاري)

چند دقيقه بعد ديدم دوباره نوشت: الان آزادی یا خودتم کار داری ؟
نوشتم: دارم نمايشنامه مي خونم.
(داشتم نمايشنامه The Barretts of Wimpole Street رو مي خوندم)
نوشت: آخرین خواهشم. می دونم پر رویی هست. به خاطر کار درستی تو، میشه يه چك بكني و ايراداشو بگيري؟ من فقط كار اجرایی بلدم، اینا رو طبق تجربیاتم نوشتم.

(عصبي مي شم وقتي كسي واقعاً توانايي داره و خودشو دست كم مي گيره؛ برعكشم هست؛ دلم مي خواد موجوداتي رو كه زياد منم - منم مي كنن، بتركونم)

نوشتم: لوس نباش، هركي يه كاري بلده.
منو ببين! از اعداد هيچي نمي فهمم. دو رديف رو به زور با هم جمع مي بندم. تازه به خنگ بودنمم تو اين زمينه افتخار مي كنم.
نوشت: من اعتبار تو بخش دولتی نفت، گاز و پتروشیمی، گمرک و...دارم، می خوام وارد بازی بخش خصوصی بشم.
نوشتم: اينا سخت اعتماد مي كنن. واسه همين سخته كاركردن باهاشون. من اگر موندم چون كنارشونم نه مقابلشون. تضاد منافع ندارن با من؛ اما بدون پاي منافع باشه، موجودات غريبي مي شن. واسه همينه كه كار سختيه. يواش يواش پيش برو.
نوشت: درسته. بخاطر همینه ازت کمک می خوام. پس دیدی خنگ نیستی. مغز متفکر و نشون دهنده راهی به من. واقعا مدیونتم  از همه چیز.
فقط نوشتم: ديني نيس.

آخر شب ديدم نوشته: *خیلی مردی* کم آوردم جلوت. شبت بخیر مهربان.

پ ن.:
😶