دوشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۵

چند وقت پيش فلش برادرم ويروسي شده بود، همه اطلاعاتشو هايد كرده بود. بعد اومد بهم گفت، اطلاعات شركت و انبار كارخونه و عكسام همه توش بوده.
گفتم، بذار ببينم چي كار مي تونم بكنم.
گذاشته بود به حساب اينكه زار و زندگيش پريده و داشت دنبال يه فلش ديگه مي گشت.بهش گفتم تو نمايشگاه و دم عيد برام چندتايي آوردن ديگه نخر.
خلاصه اطلاعاتشو برگردوندم و موضوع جستجو هم متوقف شد.

امروز عصر مامان خانم برگشته بهم گفت: اون روز فلش مي خواستين، پيدا كردم براتون. كشوتونم مرتب كردم.
به شوخي گفتم: يعني ديگه نميشه چيزي پيدا كرد نه؟؟؟
گفت: بچه پرو! عوض دستت درد نكنه شه. به شماها باشه شتر با بارش اونجا گم ميشه.

(چند دقيقه بعد ديدم يواش دوباره اومد طرفم. گفت) الان نه، ولي يه روز وقت بذار اين خرده كاغذاتو كه لاي كتابا و روي قفسه ها گذاشتي، نگاه كن و بهش سر و سامون بده.
گفتم: كدوما؟؟؟ اونا درفته، واسه صورتجلسه نوشتن آوردم خونه.
گفت: اونا نه ؛اون ياداداشت هات كه نوشته هاي خودته.
😁

بوس بهش يعني. 
به نظرم دفتر روزانه مو هم تا ته خونده.😁😅