یکشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۵

هنوز حواسم به تو هست؛
هنوز.
من جايي درست ميان واژگان و سكوت تو گم شده ام؛
جايي درست در امتداد قرار پنجشنبه هايمان.

اين روزها
شعر هم كه مي آيد، زياد نمي ماند؛
مي داند، اينجا ديگر بهانه اي براي توقف واژه ها نيست.

اين روزها 
در گيرودار زندگي ام.
زندگي مگر چيست؟
جز تعبير ساده اي از دوست داشتن تو
جز انعكاس حضورت 
حتي در ازدحام بي وقفه اين دنيا،
حتي در سكوت شبانه
؟

چه كرده اي با من كه گمان مي كنم، عمري با تو زيسته ام!؟