چهارشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۵

سر ميز ناهار داشتم مي گفتم، چشمام باز نميشه، تا حالا نشده بود كه رو صندليم بشينم و دارم چيزي مي نويسم، چرت بزنم
برادرم مي گه: مال اينه كه تو هيچوقت از عباس آباد و تخت طاووس پايين تر نميري؛ 
خونه- عباس آباد- دفتر- تخت طاووس- خونه
برنامه ات هم يه اينچ تغيير نمي كنه.
اينه كه يه روز بعد بوقي هوس مي كني بري بهشت زهرا اينطوري از حال مي ري!!!
تقصيري نداري خو!!! بنيه ات ضعيفه.