جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۹۵

عدالت

با دسته اي از آدم ها اگه سرتو بندازي پايين و نجابت به خرج بدي، اگه احترام تحصيل و سابقه و تخصصشون رو نگه داري، اگه جوري رفتار كني كه نمي فهمي و اونا فقط علامه دَهرَن، كم كم به جايي مي رسي كه اين دسته توهم برشون ميداره كه خدان... كه تو يه ابله محتاجي كه فقط واسه اين به دنيا اومدي كه تيغت بزنن.

عليرغم تمام حرف و حديث هاي دنياي مجازي بعد از داستان "پزشك ها" من معتقدم اگر جايي كه حرفت شنيده ميشه، حرف نزني، بزرگترين خيانت رو كردي نسبت به خودت و اونايي كه نمي تونن يا قدرت اعتراض ندارن...
از اين بابت شجاعت مهرجويي رو تحسين مي كنم؛ 

ادب و حرمت جايي معني پيدا مي كنه كه از طرف مقابلت هم اونو دريافت كني. اما اگر مي بيني جايي حقي ضايع شده و اعتراض نكني، خودت هم شريك جُرمي.
اگه اعتقاد به قانون و اخلاق هست، بايد به حرمت *آدم بودن* باشه؛ فارغ از دسته بندي هاي ابلهانه ما.