شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۵

مكالمات كارشناسانه

ما كه نتونستيم حريف مامان خانم بشيم معماي شاه رو نبينن؛ درنتيجه كلا متحملشيم.
هم با خودش درگيريم هم با بحث هاي كارشناسي بعدش.
حالا از اونجايي كه كارشون به جايي رسيده تكرارشو صبحاي كله سحر هم مي ذارن، سر ميز صبحونه شنبه ها بساط اونم پهنه.
همينطور كه داشتم گريم هاشو نگاه مي گردم، (دست زير چونه) گفتم: طرف اين همه خرج كرده كه دماغشو عمل كنه، بعد واسه بازي كردن يه نقش، مجبور شدن دماغ به اين گندگي بذارن رو صورتش كه نقش فاميلشو بازي كنه؟؟؟ چقد سخت و حرفه اي!!!
مامان خانم در حال گردگيري يهو دقيق شد به صفحه تلويزيون؛ عمل كرده؟؟؟!!!! نه !!!
گفتم: ماماااااان، دفه اولت نيس مي بينيش ها... تازشم اين توفيق اجباري و فرهنگي سر صبحي هميشه كه پيش نمياد. اينكه تا حالا متوجه چنين نكته كليدي و سرنوشت سازي نشدي، مال اينه كه از ساليان دور تلويزيون تو خونه ما حكم راديو داشته؛ بذار دو دقيقه ديگه نگاه كنم، نكته هاشو برات در بيارم.
گفت: لازم نكرده خودتو مسخره كن. به شماها باشه خونه رو گند ورميداره كه...

از دسته مكالمات كارشناسانه سر صبحي