شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۵

سال خالی

یه وقتایی - که دارید کارهای گذشتونو مرور می کنید و به فکر می افتید که یه گوشه جمعش کنید و سر و سامونی بهش بدید (از ترس اینکه - چه می دونم - مثلاً بلای گودر سر بلاگر یا پلاس یا فیس بوک بیاد) یا حتی به بهانه اینکه یه چیزایی رو مدتی بایگانی کنید که کمتر نمک روی زخم باشه - یکدفعه متوجه چیزای عجیبی این وسط می شید. 
مثلاً متوجه می شید که یک سال تمام هیچ کاری نکردید. یا اگر هم کردید، از روی عادت همیشگی ثبتش نکردید. یک سال از زندگیتون خالی مونده ... پاک شده حتی.
بعد فقط یادتون میاد، این یه سال، همون سالی بود که با خودتون و تمام دنیا سر لج افتاده بودید. 
مسخره ترش این که درست هم نمی دونید سر چی...
دیگه حتی مهم هم نیست. 
نه چیستیش نه چراییش.
دیگه برای هیچ کس مهم نیست.


پ ن.:

می دونید، وحشتناکه آدم تو زندگی به جایی برسه که چشم دیدن خودشو نداشته باشه.
الان که بهش فکر می کنم، به خودم می گم، اگه تمام دنیا آدمو تنها بذارن، دیگه کی می مونه براش جز خودش؟؟؟