پنجشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۵

سكته

مدیریت کار هولناکیه؛ 
اونم وقتی دست تنهایی.
اونم وقتی که کار هیشکیو قبول نداری.
اونم وقتی به خاطر خروجی کارت پای حیثیتت هم وسطه و هر لحظه ممکنه واسه عبرت بقیه و به هر بهانه ای حلق آویز بشی.

برای کسی که عادت نداره هیچ کاری رو هل هلکی و سر هم بندی انجام بده، امروز به تمام معنی فاجعه بود. 

تصور کنید در یک روز پنجشنبه نیمه تعطیلی که 3 روز دیگه اش مجمع عمومیه و یه روز جمعه هم صاف افتاده وسطش، باید 57 صفحه گزارش عملکرد یک ساله رو درست همین امروز جمع می کردم که بدم واسه  حدود 300 تا شرکت چاپ کنن؛

توش دو تا غلط تایپی پیدا کردم؛ اونم کی ؟ ساعت 10/5 شب.
هر وقت هل هلکی کار کردم، توش یه گندی دراومده. 

یعنی یک سال یادداشت روزانه و صورتجلسه و آمار و نمودار و گزارش مالی که  تو این چند صفحه خلاصه می شد یه طرف سه صفحه آخرش یه طرف.  

واقعاً دهن آدم بسته می مونه و هیچی نمی شه گفت به بازرسی که نیمساعت بعد از فرستادن فایل نهایی برای چاپ، گزارشش رو ایمیل کرده و اصرار داره که تو چند دقیقه هم بخونمش و هم نظرم رو هم در مورد نوشته اش بگم. 
اشتباه کردم که نخوندمش و فقط غلط های املایی و انشاییشو با نرم افزار چک کردم. وقت نداشتم. باید فایل اضافه تو چند دقیقه تنظیم می شد، غلط گیری می شد، چون طرف دم دست هم نبود، بايد امضاشو هم اسکن و دوباره اجراش می کردم که پایین گزارشش بذارم و دوباره براش بفرستم که تاییدش کنه و آخر سر هم بفرستم بره واسه چاپ.

با چنین وضعیتی دو تا غلط تایپی مثل آب یخی بود که ریخته شد رو سرم. 
دسترسی به هیچکدوم از مدیرها هم نبود. موبایل هاشون هم آنتن نمی داد.

عادت یادداشت کردنم نجاتم داد. یهو یادم اومد، شماره چاپخونه رو تو تلگرام دفتر ست کردم و براش فایل رو فرستادم.
...
به مرز سکته رسیدم تا تونستم داستان رو جمعش کنم.
تا این یکشنبه بیاد و تموم بشه، جون منم تموم میشه.
:/