جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۵

بيشتر ممنوعيت ها، محدوديت ها و تعميم ها ريشه در اين داره كه چيزي به ذائقه ما خوش نيومده و چون نمي تونيم از احساس(خوش نيامدن)مون دفاع كنيم، دليل منطقي براش بياريم يا حتي قانع بشيم كه اشتباه كرديم، با چشم بسته و خشم ميفتيم به جونش و مي خوايم كه از اساس ريشه اش رو بزنيم. 
همه ما موجوداتي واقعيهستيم، اما در شرايط خاص تبديل ميشيم به موجوداتي از پيش برنامه ريزي شده؛ بهتره، هنگام بروز درگيري هاي ذهني و مشكلات روي اونا تمركز نكنيم، زيرا در اكثر مواقع راه حلو نميبينيم و عاقلانه رفتار نمي كنيم.

پ ن.: 
اين روزا دارم نوشته هاي قديميو مي خونم. گهگاه مي بينم چيزهايي نوشتم كه اون موقع جزئي از احساسم بوده ولي الان قبولشون ندارم. 
نكته جالب اينه كه اين گذر زمان و تغيير فكر من تاثيري در قضاوت ديگراني كه نوشته هامونو مي خونن نداره ... 
اونا به هر حال برداشت همون لحظه خودشونو خواهند داشت.

سوال: مخاطب من از كجا بفهمه كه من يه وقتي يه جوري فكر مي كردم كه حالا قبولش ندارم؟؟؟؟

بايد يادم بمونه تا وقتي افكارم تو سرم وول مي خورن مال من هستن؛ اما وقتي كه بقيه مي خوننشون ديگه به من تعلق ندارن.