چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۵

سرنوشت

نمی دونم طبیعیه یا نه؛ ولی به تازگی متوجه شدم، تمایل عجیبی به پریدن از روی ثانیه ها دارم. به خصوص وقتی کتابی می خونم یا فیلمی می بینم. بار اول همه چیز کامل و یک دست و یک سره جلو میره. اما در بارهای بعد پریدن و انتخاب به داستان اضافه میشه. شاید هم قضاوت. 

امشب داشتم قسمت اول فصل سوم داستان های عامه پسند (Penny Dreadful) رو می دیدم و دقیقاً همین اتفاق افتاد. تم داستان در تمام دو فصل گذشته نبرد درونی آدم ها برای بقا و حفظ ماهیت، استقلال فکری و انسانیتشون بوده، اما نکته ای که در تمام صحنه ها مشهوده، غم عجیبیه که همه شخصیت ها - چه زنده و چه مرده - به اون مبتلا هستن و اگر شادی و سرخوشی ای از زندگیشون میگذره، یا هوسه و یا کاملاً به گذشته مربوط میشه. 

در گیر و دار این مفاهیم، گاهی چندین ساعت درگیر یک جمله می شم و یادم می ره، دارم فقط یه فیلم می بینم. و گاهی چندین صحنه از داستانو در چند دقیقه رد می کنم. 

و اما جمله عجیبی که امشب شنیدم: 

You know you have a further destiny. Let this be it. Where is your heart? Be how you are. 


می دونی سرنوشت جلو تر از ماست. بذار اتفاق بیفته. قلبت کجاست؟ همونی باش که هستی.



پ ن.:

داستان های عامه پسند (Penny Dreadful):
فصل سوم
قسمت اول: روز مرگ تنیسون (The Day Tennyson Died)