سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۵

شوهر خاله من معرفم تو اين اتحاديه اي  كه دارم توش كار مي كنم، بود. اون موقع عضو هيات مديره  و يكي از ٥ موسسش هم بود .
دوازده سال پيش منو سپرد دست منشي اش گفت: "همه چيو بهش ياد بده. بايد بتونه ده انگشتي تايپ كنه".
بعدم منو فرستاد، دوره آي سي دي ال و مسئول دفتري رو  به صورت فشرده گذروندم.

اون موقع كه همه چك رو دستنويس مي نوشتن، تو دفترش دستگاه پرفراژ داشت و متن چك رو تايپ مي كردن و مبلغش رو هم رنگي با فونت ٢٢ قرمز مي نوشتن، لاي پوشه صورتي رنگ مي ذاشتن و مي بردن كه امضا كنه.
نامه براش تايپ مي كردن،  متن ٢/٥ سانت بايد از حاشيه چپ و راست و ٣/٥ سانت از لوگوي بالا فاصله مي داشت و امضاء تو يك سوم پايين و  صفحه سمت چپ قرار مي گرفت.
فونت متن بايد ميترا يا زر مي بود با شماره ١٤
عنوان و امضاء بايد ايران نستعلق و با شماره ١٨ و متن جاستيفايد ميشد.

يعني داستاني بود واسه خودش.
واسه هر كاري پوشه و كليپس رنگي و روان نويس و كاغذ يادداشت خاص خودشو داشت.

الان بعد از ١٢ سال اينا رو واسه هر كي تعريف مي كنم، دهنش وا مي مونه. بعد من يادشون ميندازم كه يادتونه فلان رنگ كت رو با فلان كراوات و پوشت تو جلسه مجمع تن مي كرد؟ يا فلان رنگ كت رو تو جلسه با فلان معاون وزير مي پوشيد؟؟؟ من پيش اين آدم كار ياد گرفتم.

حالا برام سخته تو يك سيستم پيرمردي با يه مشت جوان بي انگيزه و پول پرست حرف از يادگيري و كلاس آموزشي بزنم.