ميگه: عيد كجا مي خواي بري؟
ميگم: بچه تهرون بلانسبت كور از خدا چي مي خواد؟ بقيه برن شهراشون ما يه كم نفس بكشيم
ميگه: خبيث (يه كم فكر مي كنه ميگه) ولي قيافه ات شبيه كساييه كه شكست عشقي خوردن، مي خوان برن شمال ولي نمي دونن كجاش...
مي گم: من شكست عشقي هم بخورم مي رم جنوب آفتاب بخوره تو سرم و با اقيانوس و نهنگاش حال كنم؛ برو جايي نسخه بپيچ دو زار بذارن كف دستت
پ ن.:
مخ زني تخصص مي خواد؛ بلد نيستين مجبور نيستين اين فن رو به فنا بدين