دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۴

امروز عصر دختر عمه ام داشت بهم مي گفت: "اينايي كه مي نويسي نوشته ي خودته؟؟؟"
داشتم نگاهش مي كردم. مثل كسي بودم كه سر دزدي مچمو گرفته باشن. 
با احتياط گفتم: "اونايي كه مال خودم نيست مشخصه مال كيه. چطور؟"
گفت: "آخه شخصيت نوشته هات با خودت خيلي فرق داره. آدمِ توي نوشته هات شيطونه، اما تو در حالت عادي هم خيلي جدي اي. مني كه هيشكي حريفم نيس، از تو حساب مي برم. ( همينطوري نگاش مي كردم؛ ادامه داد) باور كن ازت مي ترسم.