"...کسی به خوبی نیچه از عهدهی بیان این وضعیت دشوار بر نیامده است. کوتاهزمانی پس از پایان عشق آتشین ولی عفیفانهاش به لو سالومه نوشته است:
روزی گنجشکی از فراز سرم پرید؛ و...او را شاهینی پنداشتم. اکنون همهی دنیا بر آنند به من اثبات کنند تا چه اندازه در اشتباه بودهام و شایعاتی در اروپا بر سرِ زبانها افتاده است. بسیار خوب، کدام یک بیشتر باختهایم؟ منِ- به زعم آنها- "فریب خورده" که با اتکا بر این پرنده همهی تابستان را در عالمِ برترِ امید به سر بردم یا آنها که فریب نخوردند؟
...اگر عشق تنها یک ویژگی حقیقی داشته باشد، این است که هرگز نمیماند ؛ ناپایداری بخشی از ماهیتِ شیدایی عشق است. ولی در شتاب بخشیدن به این مرگ احتیاط کنید. در جدال با عشق هم مانند مبارزه با یک اعتقادِ مذهبیِ نیرومند شما پیروزِ میدان نخواهید بود ( و به راستی، شباهتهای فراوانی میان عاشقی و تجربهی خلسهی مذهبی هست...)
...من معتقدم وسواس عشق اغلب به نوعی توجه فرد را از افکار دردناکترِ دیگر دور میکند. امیدوارم دیر یا زود به این پرسش برسم که: به چه فکر میکردی اگر ذهنت درگیر... نبود؟"
از هنر درمان؛ نامهای سرگشاده به نسل جدیدِ رواندرمانگران و بیمارانشان
اروین یالوم، ترجمهی سپیده حبیب، کاروان، چاپ اول، ١٣٨۶
ص ٢٢٣-٢٢٧