جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۴

محك

بعضي آدم ها فكر مي كنند، نامرئي هستند و كسي آنها را نمي بيند. در صورتي كه رد حضور همين آدم هاست كه -براي هميشه- بر زندگي ديگران مي ماند...
اصلاً مرز هستند، بين تمام آنچه كه داريم و هر آنچه كه نداريم...
مرزي هستند كه تمام واقعي ما را اثبات مي كنند، درست مثل محك برابر طلا...
مرزي هستند كه در دشوارترين ماجراهاي اين زندگي، مي خواهيم براي ابد جزئي از جريان آن سوي ديگر آن باشيم...
مرز يك حادثه كه با تمام ترس ها و ندانستن هايمان مي خواهيم اگر روزي خطر كرديم تا آن نقطه بي پروايي كنيم...

آدم هايي هستند كه وقتي به آنها فكر مي كنيم، تنها و تنها يك چيز از آنهاست كه به خاطر مي آوريم:

"قلب بي كينه و دست گشاده به روي همه "
 
حيف كه وقتي مي روند، تازه جاي خاليشان درد مي گيرد...