شنبه، دی ۱۲، ۱۳۹۴

به دنبال بهانه ای برای پیچش


قبلاها مدرسه که می رفتیم، دعا می کردیم برف بیاد، معلمه مریض شه نیاد سر کلاس، سنگ بباره... اصلا یه چیزی بشه که تو اون ساعت خاص تعطیل بشیم.
حالا انگار شونصد سالمون هم بشه، باز هم می تونیم از این آرزوها بکنیم و امیدوار باشیم به فرجی بشه.

از صبح دارم راه می رم و دعا می کنم، یه اتفاقی بیفته جلسه فردا کنسل بشه.
همینطوری الکی.
"رو آلودگی هوا هم اصلا نمی شه مانور داد؛ چهارشنبه سوخت شد ماجرا "

حالا قرار هم نیس طور خاصی بشه ها!!! همه ی هماهنگی ها هم انجام شده، ولی راستش ته ماجرا حوصله شنیدن مسائل مشکلات و مسائل عدیده ی قیر و آسفالت کشور رو ندارم، اونم وقتی مجبورم خودم برگزاری جلسه رو هماهنگ و "منیج" کنم.

خوب که می اندیشم، می انگارم، همینطوری هم ما نسل آریایی یه غلتک دستمون گرفتیم، داریم آنلاین به اعتلای صافکاری مملکت همت می گماریم. دیگه جلسه ی چی بذاریم خو !!!