سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۹۴

صنمي در دمشق

گفت به مجنون صنمی در دمشق
کای شده مستغرق دریای عشق
عشق چه و مرتبه عشق چیست ؟
عاشق و معشوق در این پرده کیست ؟
عاشق یک رنگ حقیقت شناس
گفت : که ای محو امید و هراس
نیست در این پرده به جز عشق کس
اول و آخر همه عشق است وبس
عاشق و معشوق ز یک مصدر اند
شاهد عینیت یکدیگر اند
عشق مجازی به حقیقت قوی است
جذبه صورت کشش معنوی ست
آتش عشق از من دیوانه پرس
کوکبه شمع ز پروانه پرس
عشق به هر سینه که کاوش کند
خون دل از دیده تراوش کند
عشق کجا راحت و آسودگی ؟
عشق کجا دامن آلودگی ؟
گر تو در این سلسله آسوده ای
عاشق آسایش خود بوده ای
عشق همه سوز و گداز است و بس
نیستی و عجز و نیاز است و بس
آتش عشق از تو گدازت تو را
صاف تر از آینه سازد تو را
عشق کز آن مزرع جان روشن است
یک شررش آتش صد خرمن است
ما که در این آتش سوزنده ایم
کشته عشقیم و به او زنده ایم

جامي