سه‌شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۴

نمي دونم واقعاً
قبلاً ها كه كوچكتر بودم زياد مي شنيدم كه فلاني عمرشو كرده بود، لذتشو از كار و زندگي و زن و بچه اش برده بود و نهايتش هم يه فاتحه و خدا بيامرزي...
اين روزا ولي وقتي يه جوون شب مي خوابه و صبح بلند نمي شه، يكي ديگه سكته مغزي مي كنه، يكي ديگه تومور ميفته به جونش، يكي ديگه سرطان يهو ازش يه تجسم درد مي سازه، آدم مي مونه چي بگه... 
دل آدم با چي تماشاي اين وضعيت آروم ميشه
اين روزا روزاي مهربوني نيست.