چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۴

گاهي اوقات هست كه آدم هيچ هدف خاصي از نوشتن نداره؛
نه موضوعي داره و نه مخاطب خاصي حتي.
آدماي دور و بر انقد مشكل و مساله واسه خودشون دارن كه ديگه وقتي واسه ناله ها و گله گي هاش ندارن.
وقتي مي خواد بنويسه واژه ها كم ميارن و ريب مي زنن؛
وقتي بي خيال نوشتن مي شه، همه اون هياهو و شلوغي ذهني درست شب و توي خواب ميان سراغش و يه گوشه خفتش مي كنن.
توان غارت شدن تو اين همهمه رو نداره
و چون مي خواد كه اين اتفاق نيفته، مي دونه بايد سعيشو بكنه؛
حتي اگه اين سعي به خط خطي ختم بشه؛
يا حتي به نقطه نقطه؛
يا حتي به ساعت ها خيره شدن به صفحه سفيد
...