شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۴

مي داني
از تو چه پنهان 
من به سوي تو روانم در همه حال
حتي اگر نشدن تنها دليل تو باشد
حتما راهي هست
شايد بايد كمي خودمان را گم كنيم تا از نو پيدا شويم
يك جور بهتر
يك جور كمتر بد
يك جور بي هراس از نبودن، نخواستن، نداشتن
آدمي به "بعدها چه مي شود كرد" زنده است
فردا فكرش را خواهم كرد؛
فردا شايد يا راهي پيدا كنم يا راهي بسازم
مي دانم
زمان زخم ها را التيام نخواهد داد
گذر زمان تنها چسب زخم است
در گذر زمان تنها به زخم عادت خواهي كرد
درمان 
بايد اين زخم درمان شود