پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۴

همسايه بغلي جشن تولد داره
بكوب بكوب و دست و جيغ و هورا
ظاهرن كرد هم هستن و موزيك زنده و حركات موزون هم دارن

داشتم فكر مي كردم "بي ظرفيت" كلمه درستي واسه توصيف ما نيست اما چيز ديگه اي پيدا نكردم.

حالا اگه يكي مرده بود، نصفه شبي كلي آدم صف مي كشيدن كه طرف زمين نمونه ، جيك ثانيه اي هم اسفند و حلواشو رو علم مي كردن
اما هر كيو اين دور و بر نگاه مي كنم ، خوشحال نيست از جشن اينا

مردمي كه يه عمر با حسادت و بخل و احساس گناه و سرزنش و عقده هاي جنسي فروخورده و اندوه مداوم بزرگ شدن بايدم تحمل چند ساعت حركت غير متعارف رو نداشته باشن